خاطرات پسر مریخی من

این صفحه اختصاص داره به دنیای شیرین کودکی سید مصطفی مودب

خاطرات پسر مریخی من

این صفحه اختصاص داره به دنیای شیرین کودکی سید مصطفی مودب

کاش میشد:بچگی را زنده کرد
کودکی شد،کودکانه گریه کرد

شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود

فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟
کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . .

بایگانی


  • سید مصطفی مؤدب


  • سید مصطفی مؤدب

 

اسباب بازیهامو خیلی دوست دارم. مخصوصا الاغی رو .


 

  • سید مصطفی مؤدب

 

وقتی از خواب بیدار شدم دیدم بابام  رفته برام یه سه چرخه خریده که دیگه پیاده این ور اون ور نرم و خسته نشم.

 

سه چرخه مو خیلی دوست دام و خیلی خوشحال شدم که بابام اینو برام خریده


 

  • سید مصطفی مؤدب

خواب

 

امروز رفتم کلی گشت و گذار کردم و وقتی رسیدم خونه از شدت خستگی غش کردم.

 

واقعا چرخیدن با قدم های کوچیک من سخته.

  • سید مصطفی مؤدب


  • سید مصطفی مؤدب

بعد از یکم  پیاده روی و گشت و گذار رسیدم به یه آقای مهربون. خیلی ازش خوشم اومد. کلی با هم حرف زدیم و خندیدیم.  بهش گفتم من  تازه اومدم اینجا. جایی رو بلد نیستم و دلم می خوای همه چیز رو یاد بگیرم و همه جا برم . میشه بهم کمک کنید؟

 

اونم با خوشرویی پاسخ داد که  آره . چرا نشه عزیزم .

همیشه کنارتم و کمکت می کنم که همه چیز رو یاد بگیری . می برمت همه جار و بهت نشون میدم.

از اینکه انقدر با خوشوریی باهام برخورد میشد خیلی خوشحال شدم .


 

  • سید مصطفی مؤدب


 

 

امروز اولین روزیه که می خوام یه چرخی زو زمین یزنم ،  خیلی هیجان زده هستم و ذوق دارم .

کفشامو محکم بستم تا واسه اولین شروع  محکم قدم بردارم.

اونجایی که من بودم و ازش اومدم با ابنجا خیلی فرق داره . اونجا همه چیز قشنگ و زیبا بود. همه بچه ها با هم بازی می کردن و همدیگرو دوست داشتن .

 

  • سید مصطفی مؤدب

از راه خیلی دوری اومدم . بزارید یکم خستگیم در بره . بعد کلی براتون عکس دارم و حرف . بزودی براتون میگم .

 

 

پسر مریخی

  • سید مصطفی مؤدب


001

 و اولین حضور من روی زمین ...

 

 

سلام

من اسمم مصطفی است

من یه جای خیلی دور زندگی میکردم . یه روزی دیدم دارن منو صدا میکنن و میگن : مصطفی بدو بیا که نوبت تو شده.

منم بدو بدو اومدم و ...

.

.

و همه چیز از اینجا شروع شد...

 

  • سید مصطفی مؤدب